محبتت را می ستایم
امروز می نویسم از محبتت که بی کران است ،گاهی به قدری مهربانانه مرا می نگری که اشک از چشمانم سرازیر می شود
تو بزرگ می شوی شیرین تر از هر زمان می شوی حرف زدنت روز به روز بهتر و دلنشین تر می شود گفتگوها را میشنوی و می فهمی و کودکانه عکس العملی انجام می دهی که مرا به خنده وا میدارد
با نگاه تیز بینت همه را دنبال می کنی ،هرکجا را ترک می کنی دستت را به نشانه خداحافظی تکان می دهی حتی اگر تکه چوبی در انجا باشد نمی دانم گویا فکر می کنی همه چیز جان دارد.با تصویرت در اینه صحبت می کنی و از خنده ریسه میروی و بعد از تصویرت می خواهی که بیاید پیشت و در نهایت بعد از کلی چک وجانه با ناراحتی خداحافظی می کنی و میروی .
پسرم روزها گذشتن و تو بزرگتر از لحظه های گذشته شدی و من می خواهم تو را در همین لحظه در یابم ،خدایا دستم را بگیر و مرا رها نکن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی