بدون عنوان
بعد از کلی وقفه اومدیم و می خوایم از این چند هفته ای که خیلی اتفاق ها ی با حال و قشنگ افتاده بنویسم
اول از همه این که عشق من رهام من و صدا می زنه و می گه ماما
خیلیییی خیلییییی لذت بخشه، دارم دیوونه ی صدات می شم دوست دارم مدام صدام کنی و منم بهت بگم جانم ، جانم عزیزترینم ، جانم پسر خوشگلم ،
رهام تو رو که بهترین و مهربونترینی دوست دارم و می پرستمت
از سبد اسباب بازیهات خودت هر چیزی رو که بخوای
بر می داری و باهاش بازی می کنی و به دهنت می بری
این نشون میده که داری کم کم استقلال بیشتری پیدا می کنی
مدام آب دهانت می ریزه بیرون و این نشون می ده که داره مروارید های نازت در می آد امیدوارم زودتر در بیاد و کمتر اذیت بشی
جمعه ی چند هفته پیش دقیقا ٣ آبان به پیشنهاد بابا ایمان به موزه کاخ گلستان واقع در میدان پانزده خرداد در شهر تهران رفتیم و شما برای اولین بار از موزه دیدن کردید
خیلی خوش گذشت و فکر می کنم که از دیدن یادگارهای به جا مونده از گذشتگان خیلی لذت بردی .ولی متاسفانه نمی شد کالاسکه رو داخل عمارت ها برد برای همین نشد که زیاد بمونیم ولی رفتن به موزه با شما خاطره ی خیلی شیرینی برام به یاد گار گذاشت
رهام در ایوان یا تخت مرمر
این هم درب ورودی کاخ اصلی که تالار آینه در آن واقع بود که اجازه عکاسی نداشتیم
سنگ قبر ناصرالدین شاه
و در نهایت در موزه مردم شناسی رهام جان به خواب ناز فرو رفتن