رهام و ماجراهای یک ماهگی
رهام عشق من و یک ماهگی
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه ... گل مهتاب شبا هزارتا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه ... یه وقت پا نذاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره ... مثل هر شب لولو پشت دیواره
دیگه بادبادک تو نخ نداره ... نمیرسه به ابر پاره پاره
لالایی کن لالایی کن ... مامان تنهات نمیذاره
دوست داره دوست داره ... میشینه پای گهواره
همه چی یکی بودو یکی نبوده ... به من چشمات میگه دریا حسوده
اگه سنگ بندازی تو آب دریا ... میاد شیطون با من به جنگو دعوا
دیگه ابرا تو رو از من میگیرن ... گلای باغچمون بی تو میمیرن
خوابالوی من چه قد خمیازه می کشی
اینم اولین باری که به همراه آقا جون و خانم جون رفتیم پارک نیاوران ، حسابی کالاسکه سواری کردی و منم بعد از مدتها حسابی پیاده روی کردم طوری که بعدش کلی کمرم درد گرفت
رهام عزیز از اونجایی که نتونستم تا به امروز جشنی به مناسبت ورودت به دنیا بگیرم چهل روزه شدنت و بهونه ای کردم تا عزیزانمون و تو شادی بودنت کنارمون سهیم کنیم و جشن کوچیکی برات گرفتم با اینکه شما همش تو بغلم بودی به من که خیلی خوش گذشت و امیدوارم به همه مهمونای گلمون هم خوش گذشته باشه و از تک تک شون به خاطر حظورشون ممنونم
در ضمن از خاله زینب و سمیه هم خیلی ممنونم به خاطر کمکاشون
اینم عکسای جشن چهل روزه شدن رهام با تم میکی موس
رهام و کیک چهل روزگیش که آقای قناد باشی اشتباهی فکر کرده که تولد پسرمونه
دو تا از مهمونای گلمون :
تزئینات و میز پذیرایی در ادامه مطلب :
کوکوی دو رنگ که خانم جون زحمتشو کشیدن