رهامرهام، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

رهام عشق مامان و بابا

بدون عنوان

  این پسره رهام نازنازیه منه که این کارو تازه یاد گرفته   به به چه پهلوونی   این پاندا به تازگی دوست رهام شده و رهام مدام یا ماچش می کنه یا بغلش می کنه   ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

زندگی بوم سفیدیست... من و تو نقاش‌های این صفحه‌ایم٬ زندگی را می‌توان زیبا نگاشت... زندگی را می‌توان رنگی کشید... اندکی رنگ محبت٬ بیشتر رنگ عشق٬ سایه روشن‌هایی هم رنگ صفا! زندگی زیباست اگه تو در کنارم باشی ناز در دونه دوست دارم همیشه ...
22 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دقیقا 9 روز پیش (9 فروردین)بدون کمکم ایستادی و شروع کردی به راه رفتن دو قدم برداشتی و نشستی روی زمین و این کارو چندین دفعه انجام دادی ماشالا به پشتکارت حالا تعداد قدمهات بیشتر شده و تا 10 قدم و به راحتی می ری دلبندم بده و بگیر و نه شده تیکه کلامت مدام این کلمات و موقع بازی تکرار می کنی و به قدری برام لذت بخشه که می خوام بوسه بارونت کنم نفسم وقتی بغلمی اگه حواسم بهت نباشه دستتو می ذاری روی صورتم و به طرف خودت بر می گردونی و به چیزی که می خوای اشاره می کنی که ببرمت به اون سمت عاشق این کارتم در ضمن  امین مروارید رهام جونم در اومده ...
19 فروردين 1393

بدون عنوان

روزها گذشت و تو بزرگتر شدی ، رهام من ،این روزهای تو برای من زیبا ست ، به یکسالگی نزدیک شده ای  و تغییراتت من و شگفت زده می کنه وقتی میگم ساعت کجاست دستت و تکون می دی و میگی تیک تیک یعنی تیک تاک به عروسکات علاقه داری و همه شونو می بوسی و بغل می کنی بغل غریبه ها نمیری و لی کسانی رو که به تازگی باهاشون اشنا شدی و می شناسی و بغلشون می ری تمام قسمت های خونه رو می شناسی مثل حمام، دست شویی و.... توجهت به محیط اطراف بیشتر شده و کاملا به همه چیز دقت می کنی و به همه ی چیز هایی که بهت نشون می دم یا در بارش باهات صحبت می کنم با دقت گوش می دی و این کارت نشون می ده که کاملا هوشیاری و به یادگیری علاقه مند. نزدیک به دو ماهه که پست...
10 فروردين 1393

بدون عنوان

امروز سالروز تولد توست عشق بی همتای من یک سال پیش در چنین لحظه ای در بیمارستان به انتظار دیدن روی ماهت بودم  در اتاق زایمان در حالی که سرمی در دستم بود زیر لب قران می خواندم  و از اعماق وجودم از خدای بزرگ فقط سلامتت را خواستار بودم ، بالاخره حدود ساعت 4 بعد از ظهر بعد از 7 ساعت بودن زیر سرم فشار دکتر تشخیص داد که بهتر است عمل سزارین انجام دهم و مرا راهی اتاق عمل کردن و در حدود ساعت 6:30 دنیای من دگرگون شدو خورشید زندگیم تابیدن گرفت و تو پا به دنیا ی من گذاشتی و من مادر شدم و چه لذتی بالا تر از این رهام من تو امروز یک ساله شده ای، پسری که می تواند مرا در آغوش کشدو ببوسد ،و عشقش را خیلی زیبا و معصومانه نشانم دهد برا...
10 فروردين 1393

بدون عنوان

3 و 4 امین مروارید های رهام با چند روز فاصله در اومدن البته توی هفته گذشته رهام روز به روز تغییر می کنه و من و با کارهاش متعجب خیلی دوست دارم لحظه لحظ شو ثبت کنم ولی در گیر جا به جایی و اسباب کشی هستم ، تو این مدت کمتر تونستم با هات بازی کنم و در گیر کارهای خونه شدم دوست دارم زوتر به روال عادی بگردیم تلاش رهام برای ایستادن و راه رفتن زیادتر شده و این تالاش با دیدن ارتین بیشتر می شه و سعی می کنه که دنبال ش راه بیوفته ارتین هم
5 فروردين 1393

بدون عنوان

فصل جدیدی از زندگیمان در حال ورق خوردن است . می خواهیم به سفری یک ساله به شهر بابل برویم ، با اینکه تماما اسبابمان را همراه خود می بریم ،من اسمش را سفر گذاشتم چون امید دارم هر چه زودتر به شهر پر دود و شلوغ تهران بازگردیم ،تهران با تمام معایبش برای من شده است وطن ، دوستش دارم و می خواهم رهام هم از امکاناتش از روزهای برفی و بارانی اش از پارک های زیبایش  و .....استفاده کند خدایا ما را در این تحول یاری کن و دستمان را بگیر تا همیشه در همه حال و همه کار سر بلند باشیم  
19 بهمن 1392