رهامرهام، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

رهام عشق مامان و بابا

بدون عنوان

از کنارت گذشتم قافل از این که چشمان زیبایت به دنبال نگاهم بود ،و من درگیر روز مرگی های خود ، نفهمیدم وگذشتم با لحنی پر از غم واندوه صدایم کردی و گفتی ماما ، برگشتم و چشمان غمگینت را دیدم که معصومیت در آن موج می زد ،خودم را به تو رساندم و در اغوش گرفتمت خدایا کمک کن تا همیشه پسر عزیز تر از جانم را  ببینم ، حس کنم ، درک کنم و ...... . ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

        دی شب متوجه شدم یه خط سفید روی لثه گل پسری هست فکر کنم تا چند روز آینده مرواریدهای رهام نازنای در بیاد و همه ما رو خوشحال کنه  ، عسلم خیلی اذیت می شه چون مدام لثه های کوچیکش می خواره و باعث ناراحتیش میشه . ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

بعد از کلی  وقفه اومدیم و می خوایم از این چند هفته ای که خیلی اتفاق ها ی با حال و قشنگ افتاده بنویسم اول از همه این که عشق من رهام من و صدا می زنه و می گه ماما خیلیییی خیلییییی لذت بخشه، دارم دیوونه ی صدات می شم دوست دارم مدام صدام کنی و منم بهت بگم جانم ، جانم عزیزترینم ، جانم پسر خوشگلم  ، رهام تو رو که بهترین و مهربونترینی دوست دارم و می پرستمت  از سبد اسباب بازیهات خودت هر چیزی رو که بخوای بر می داری و باهاش بازی می کنی و به دهنت می بری این نشون میده که داری کم کم استقلال بیشتری پیدا می کنی      مدام آب دهانت می ریزه بیرون و این نشون می ده که داره مروارید های نازت در می آد ا...
13 آبان 1392

بدون عنوان

رهام عشق مامان هفت ماهه شد مبارکت باشه این ماه نتونستم برات جشن بگیرم چون تازه از مسافرت شمال برگشتیم و من کمی سرما خوردم و باید مواظب خودم باشم تا زود تر خوب بشم و بتونم بیشتر با گل پسرم بازی کنم و روزهای شادمون رو سپری کنیم  تا شما چشمای نازت و می بندی  منم کنارت می خوابم تا کمی بیشتر استراحت کنم تا زود خوب بشم  از این رو کار های خونه مونده و من وقتی ندارم تا به همه کارها برسم ، از طرفی شما گل خوشبوی من خیلی به من وابسته شدی دیگه مدام باید بغلت کنم  یا در کنارت بمونم وقت ازادی ندارم تا بتونم به کارهای خودم برسم یا حتی کتابی بخونم امیدوارم زودتر راه بیوفتی تا برای کشف محیط اطرافت استقلال بیشتری پیدا...
29 مهر 1392

بدون عنوان

هفت تا پرنده با هم تو لونه ای نشستند مثل روزهای هفته هر یک به رنگی هستند شنبه به رنگ پائیز همیشه زرد رنگه یکشنبه رنگ سبزه مثل چمن قشنگه دوشنبه نارنجیه رنگ قشنگ خورشید سه شنبه ها بنفشه گل بنفشه خندید چهارشنبه آبی رنگه به رنگ آب دریا پنج شنبه رنگ نیلی چون آسمان شبها جمعه به رنگ قرمز رنگ گلای زیبا شادی کننید بخندید بازی کنید بچه ها شاعر : علی تمنا ...
28 مهر 1392

بدون عنوان

اگه این روزها کمتر میام و از روزهای خوب و شادمون نمی نویسم دلیلش اینکه گوگولی مامان یه کم آبریزش بینی پیدا کرده و یه کوچولو بی حوصله است ولی جای نگرانی نیست چون خانم دکتر طلاچیان (دکتر رهام) گفتن که چیز مهمی نیست و باید دورش بگذره تا خوب خوب بشه و مثل همیشه پر انرژی و شاد بشه توی این مدت اتفاق های باحالی افتاد مثلا رهام عسلی من ،بابا و ماما رو می گه و لی بیشتر بابا رو می گه و بیشترموقع گریه  ماما می گه رهام  پهلوون مامان کشو رو  خودش باز می کنه و تلاش می کنه وسایل داخلشو در بیاره و بعد هلش میده و کشو رو می بنده از رفتن داخل کمد لباساش لذت می بره با کلید برق کلی عشق می کنه و اگه ببریش کنار ک...
23 مهر 1392