رهامرهام، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

رهام عشق مامان و بابا

رهام در این روزها

 هر صبح ، پلک هایت، فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند، سطر اول همیشه این است: "خدا همیشه با ماست" پس بخوانش با لبخند......     امروز خیلی بی قراری می کردی  فکر کنم برای دندونت باشه چون وقتی پستونکت و بهت دادم با حرس به دندونات می کشیدی ، عزیزم باید قوی باشی تا این مرحله رو هم به خوبی سپری کنی  تا اون مرواریدای سفید نازنازیت زودی در بیان  . عشق من اولین روزای دندون در اوردنت مبارکت باشه  رهام  کوچولوی نازنازی من برای آروم کردنت بردمت حمام  بی تاثیر نبود عافیت باشه گل پسرکم   بعدشم بردمت خونه آقا جون ، دایرشو آ...
5 شهريور 1392

سفر های رهام

    تصاویرمسافرت رهام جان به بابل   رهام کلی حال کرد چون هوا بارونی بود و خنک لب دریا یه کم باد می وزید منم چیزی جز یه لباس برات نداشتم همون و رو سرت کذاشتم تا یه وقت گوگولی مامان سرما نخوره بغل بابا ایمان خوش می گذره؟؟  امان از این پشه ها شما اینقد نباتی که ولت نمی کردن    و اما سفر دوم به شمال عید فطر با کل خانواده مامان جونی رفتیم شمال خیلی خوش گذشت   فکر کنم آرتین حوس کرده خودش تو صندلی ماشینش بشینه تو راه برگشت هم رفتیم امامزاده سام و لام ولی هوا سرد بود برای ...
5 شهريور 1392

دو ماهگی رهام

دو ماه  در چشم به هم زدنی گذشت  نازنینم نمی خوام زمان به سرعت بگذره تا دقیقه های با تو بودن و خوب بتونم درک کنم ، با اینکه شبا اصلا نمی تونم خوب بخوابم و لی ناراحتیم برای شماست  وقتی از دل پیچه هات نمی تونی بخوابی و همش به آغوشم پناه می بری تا کمی آروم بگیری ، حاظرم برای اروم کردنت تا خود صبح راه برم و نوازشت کنم خدا تو چقدر بزرگی که به من این توان و دادی تا از دردونم بتونم محافظت کنم ، من و رهام عاشق تو هستیم خدا arrow, valentine, love, fly, hover, lovestruck" width="92" height="82" border="0" hspace="0" /> برای دومین بار واکسن زدی من و مامان جون رفتیم و واکسنت و زدیم خانم پرستار ازم خواست تا پاهای کوچولوی نازت...
4 شهريور 1392

رهام و سه ماهگی

امروز  با دستای کوچولو ی نازت دست مامان و محکم گرفتی عزیزکم  مبارکت باشه سه ماهگیت با قدرت تمام سعی میکنی دستات و کنترل کنی مدام با پاهات بازی میکنی ، تازه داری کشفشون میکنی  وقتی با پاهای کوچولوت محکم به دستای مامان میزنی  یاد لگدای شیرینی که وقتی تو دل مامان بودی میزدی و من و این ور و اون ور می کردی میافتم  الهی من فدای اون دست و پاهای کوچولوت بشم  خدا رو روزی صد هزار مرتبه شکر می کنم به خاطر تو به خاطر وجود پاک و معصوم تو گل پسرم   این کیک به مناسبت سه ماهه شدنته عزیزم ولی از دسته این قناد یاشی دوباره اشتباه نوشت   رهام به روایت تصویر   ماما...
4 شهريور 1392

رهام در چهار ماهگی

نگاهت برام آرامش بخشه وقتی صبح با صدای شما از خواب پا میشم و بعد لبخند زیبات و بهم هدیه میدی انرژی می گیرم ، خدا رو به خاطر وجود تو سپاس گذاری می کنم . تو بهترین و زیبا ترین هدیه ی الهی برام هستی با نگاه معصومت من و شیفته خودت می کنی و می خوام اون لحظه محکم  در آغوش بکشمت و بوسه بارونت کنم . دلم نمی خواد حتی واسه ی لحظه ای نگاه از روی ماهت بر دارم    خاله زینب تولدت مبارک به مناسبت تولد خاله زینب رفتیم بیرون از قضا مصادف با ماهگرد تولد شما شد وکیکی برات نگرفتم ، اونجا کلی بهت خوش گذشت چون آرتین خان کلی شما رو تو محوطه گردون و از هیچ فرصتی جهت گاز یا ویشگون کرفتنت نگ...
4 شهريور 1392

اولین مسافرت رهام جان

گلم  برای اولین بار به مسافرت رفتی این سفر برام خیلی لذیذ بود چون تو در کنارم بودی گل پسرم خیلی خوش سفری ،خیلی بهم خوش گذشت  البته یه کم مشکلات آب و هوایی پیدا کردی و  به خاطر همین خیلی نگرانت شدم  و برگشتیم تهران و توی راه  شکمت کار کرد وحالت خوب شد ،  کلی بغلت کردم و از خوشحالی بلند می خندیدم        پسرم تو راه همش خواب بود ، فدات بشم خوب بخوابی   خونه فرزانه جون رفتیم  خیلی خوش گذشت این آقا پسر گل مهربد جونه که خیلی دوست داشت شما رو رو پاش بذاره ،خیلی دوستت داشت و همش با هات بازی می کرد  ...
4 شهريور 1392

رهام و ماجراهای یک ماهگی

  رهام  عشق من و یک ماهگی لالایی کن بخواب خوابت قشنگه ... گل مهتاب شبا هزارتا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه ... یه وقت پا نذاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشماش بیداره ... مثل هر شب لولو پشت دیواره دیگه بادبادک تو نخ نداره ... نمیرسه به  ابر  پاره پاره  لالایی کن لالایی کن ... مامان تنهات نمیذاره دوست داره دوست داره ... میشینه پای گهواره همه چی یکی بودو یکی نبوده ... به من چشمات میگه دریا حسوده اگه سنگ بندازی تو آب دریا ... میاد شیطون با من به جنگو دعوا         دیگه ابرا تو رو از من میگیرن ... گلای باغچمون بی تو میمیرن   ...
4 شهريور 1392

رهام 5 ماهه شد

        پنج ماهگیت مبارک نفس من رهام عشق من، هر روز که چشم باز می کنم می بینم که بزرگ و بزرگ تر داری می شی و یه کار جدید یاد می گیری و من و سورپرایز می کنی از خنده های زیبای پر معنیت گرفته تا گریه هایی که برای جلب توجه می کنی با تمام وجود برای بدست آوردن هر چیزی که دم دستت تلاش می کنی و بعد از موفقیت بی هیچ مکسی به دهان می بری دستای کوچولوی نازت و تو هم می کنی محکم به سمت دهانت می زنی نمی دونم دردت می گیره یا نه ، هر کاری میکنم که محکم نزنی تو باز با اشتیاق این کارو میکنی عزیزم . نازنین مامان عاشقانه بغ...
27 مرداد 1392

نخستین روزهای شکفتن رهام

نگاهت را دوست دارم نه فقط به خاطر زیبا بودنشان ،به خاطر آرامشی که در ژرفای نگاهت نهفته است نگاهت را دوست دارم زیرا که که مرا به جهانی دیگر سوق می دهد جهانی پاک و معصوم از جنس خدا دوستت دارم زیبا ترین آفریده ی  خدا      اتاق رهام     پسرم تو خواب نازه   رهام در حال بازی   عسل مامان یه وقت سرما نخوری   ...
2 ارديبهشت 1392

بهترین روز زندگی من

خدایا سپاس می گویمت برای این روز پر شکوه چه خوب است فرشی که به زیر پا دارم  و چه مهربان است هوای گرمی که در زمستان سرد بر من وزان است و چه پر لطافت است خنکای ابی که پوست زنده مرا نرمی و شادابی می بخشد . خدا را شکر که در سلامتم و می توانم فرزند م را در آغوش کشم ،چه خوب است همسری که در کنارم است و تنین صدای مهربانش در پیرامونم مترنم خدایا مهر خود را از این خانه ساکت و ارام دریغ مدار . رهام من تو همون کوچولوی شگفت انگیزی هستی که متعلق به منه و ساخته و پرداخته اراده ایزد بی همتا باشد که به لطف خودش کامل و زیبا و قوی باشی. عشق من رهام در تاریخ ٢٧ اسفند سال ١٣٩١ ٥ جمادی الاولی ١٤٣٤ 17 mar2013 با وزن ٣٥٥٠ ...
27 فروردين 1392