بدون عنوان
سفری دیگر به شمال داشتیم با اینکه هنوز غم از دست دادن خاله ی مهربانم در دلم سنگینی می کند و هر روز به یاد خاطرات بودنش اشک می ریزم ولی در کنار دوستان و خانواده لحظه های شادی را سپری کردیم و بودن در کنارشان برایم تسلی خاطر بود رهام عزیزم تو امید زندگیم هستی از تو به خاطر صبوریت به خاطر مهربانیت سپاس گذارم تو که حتی طاقت دیدن اشک های مرا نداری و اگر لحظه ای غم را در چهره ام بیابی با چشمان معصومت مرا همیاری می کنی تو لحظه لحظه ی مرا می بینی و در کنارم هستی با خنده ام می خندی و با گریه ام می گریی تو برای من بی همتایی و می ستایمت خداوندا مرا قدرت ده تا در برابر همه سختی ها بایستم ،تکیه گاهی محک...
نویسنده :
مادر
15:36